گفتند مارا که عشق چیست؟ عشق اگر عشق باشد ؛ هنوز مثل سابق “مهربانم” اما دیگر کسی صدایم نمی کند “مهربانم” …
فقط آن دايره ي عسليه چشمان تورا مي خواهم،
وقتيكه در شفافيتش
بازتاب عكس خودم را مي بينم...
دوستت داشتم ...
دوستت دارم ...
و
دوستت خواهم داشت ...
از آن دوستت دارم ها
که کسی نمی داند!
که کسی نمی تواند!
که کسی بلد نیست !!! ...
گفتیم همان لحظه ی دلواپسی است
گفتند مارا که عاشقی چیست؟
گفتیم همان تنهایی و دیوانگی است
گفتند مارا که عاشق کیست؟
گفتیم انکه سال ها با عشق زیست
گفتند مارا که معشوق کیست؟
گفتیم انکه لایق عشق بازیست
گفتند مارا که عشق تو کیست؟
خاموش شدم چون جز تو کسی نیست...
هم خنده هايت را دوست دارد ،
هم گريه هايت را ….
هم شادي ات را دوست دارد ؛
هم غم هايت را …
هم لحظه هاي شادابي ات را مي پسندد ،
هم روز هاي بي حوصلگي ات را …
هم دقايق پر ازدحامت را همراهي ميکند ،
هم دقايق تنهايي ات را …
عشق اگر عشق باشد ،
هم زيبايي هايت را دوست دارد ،
هم اخم هايت را در روزهاي تلخي …
هم سلامتت را مي پسندد ،
هم روزهاي گرفتاري و بيماري همراهي ات مي کند …
عشق اگر عشق باشد ،
با يک اتفاق ،
تو را تعويض نمي کند ،
همراهي ات مي کند تا بهبود يابي …
عشق اگر عشق باشد ،
هر ثانيه دستانش در دستان توست ،
در سختي و آساني …
تا ابد