نمی دانی که چه قدر دلم برایت تنگ است تک تک روزها را پشت سر می گذارم کارهایم را به انجام می رسانم آن گاه که باید لبخند، می زنم حتی گاه قهقهه می زنم ولی از ته قلب تنهای تنها هستم هر دقیقه یک ساعت و یک ساعت یک روز طول می کشد آنچه مرا در گذراندن این روزها یاری می کند فکر به توست ای کاش در کنار تو بودم ……..
نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,
ساعت
21:49 توسط lover| |
حوصله خواندن ندارم... حوصله نوشتن هم ندارم... این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود نه با نوشتن … دلم تو را می خواهد....
نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,
ساعت
21:32 توسط lover| |
من و تو خیلی کارها به دنیا بدهکاریم… مثل یک عکس دو نفره… یا چرخ زدن بی دلیل در خیابان… یا بستنی خوردن در یک روز برفی… حتی…. چاپ کردن عکس دو نفره… مریض شدن و گلودرد به خاطر بستنی روز برفی… بیبن… من و تو خیلی کار داریم… من و تو حتی آشناییمان را به دنیا بدهکاریم…
نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,
ساعت
21:19 توسط lover| |
وقتی آغوشت را به روی آرزوهایم باز می کنی آنقدر مجذوب گرمای وجودت می شوم که جز آرامش آغوشت تمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد می برم…
نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,
ساعت
21:5 توسط lover| |
باران بارید و روزهای سرد و پاییزی،رنگ و بوی بهار گرفت اما خوشا به حال من که با آمدن تو به زندگیم همه روزهایم بهاری شده اند...
نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,
ساعت
21:1 توسط lover| |
ای کاش قطره اشکی بودم که بر گونه هایت می زیستم تا بدانی چقدر دوستت دارم
نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,
ساعت
20:13 توسط lover| |
باهات میام نفس نفس
تو آسمان توی قفس
از اول تا آخرش
دوستت دارم همین و بس
نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,
ساعت
19:6 توسط lover| |
تو که نباشی باران نمی بارد...
فقط بعضی وقت ها زمین و زمان خیس می شود...
نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,
ساعت
18:56 توسط lover| |
اینجــا که باشــی مینشینم و دانه دانه اخم هایت را با دستانم از هم باز می کنم ... افسوس.. افسوس از نبودنت...
نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,
ساعت
18:49 توسط lover| |
سفری به دور دنیاست...
وقتی دستانم تا انتها ، رویت را نوازش می کنند . . .
نوشته شده در سه شنبه 28 آبان 1392برچسب:,
ساعت
18:55 توسط lover| |
موهــــای بلنــــدم را هیــــچ دوســــت نــــدارم وقتــــی طنــــابِ دارم می شـــوند بـــی نــــوازشِ دســــت های تـــــــو . . .
نوشته شده در سه شنبه 28 آبان 1392برچسب:,
ساعت
18:37 توسط lover| |
تبعیـد یعـنی
ســردی وُ غربتــی ممـلو
دور از دســت هـای ِگـرم ِتو . . .
نوشته شده در شنبه 25 آبان 1392برچسب:,
ساعت
17:44 توسط lover| |
هنوز هم وقتی باران می آید
تنم را به قطرات باران می سپارم
می گویند باران رساناست
شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند . . .
نوشته شده در شنبه 25 آبان 1392برچسب:,
ساعت
17:25 توسط lover| |
دور افتاده ام از کسی که دوستش دارم...
هیچوقت فاصله ها رو نمیبخشم...هیچوقت
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392برچسب:,
ساعت
15:16 توسط lover| |
از دور دوستت داشتم...
بی هیچ عطری
آغوشی
نگاهی
یا حتی بوسه ای
تنها دوستت داشتم...
اما حالا اگر دور شوی....
چه کنم با این همه وابستگی.......
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392برچسب:,
ساعت
14:51 توسط lover| |
دوستت دارم...
حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ ، در حسرت یافتنت...
تمام پس کوچه ها را ، زیر باران قدم بزنم.......
نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392برچسب:,
ساعت
15:13 توسط lover| |
نوشته هایم بهانه است مینویسم تا یادآوری کنم یه یادتم..........
به قلب مهربانت بگو هیچ چیز یادت را از خاطرم نخواهد برد ...
.....حتی وجود فاصله ها...........
نوشته شده در چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:,
ساعت
16:26 توسط lover| |
چترم باز باشد یا بسته فرقی نمی کند...
بی توآسمان دلم همیشه ابریست.....
نوشته شده در چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:,
ساعت
11:57 توسط lover| |
بغضهایم را به ابرها می دهم و قلبم را از نام تو پر می کنم باران که ببارد آواز قلبم شنیدنی است...
نوشته شده در شنبه 18 آبان 1392برچسب:,
ساعت
21:0 توسط lover| |
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز! هر روز از تعدادشان کــــــــم میشود! آخرین باری که شمردمشان تنها یک دلیل برایم مانده بود..! آنهــــــــــم دیدن تو بود !!
گفتند مارا که عشق چیست؟ گفتیم همان لحظه ی دلواپسی است گفتند مارا که عاشقی چیست؟ گفتیم همان تنهایی و دیوانگی است گفتند مارا که عاشق کیست؟ گفتیم انکه سال ها با عشق زیست گفتند مارا که معشوق کیست؟ گفتیم انکه لایق عشق بازیست گفتند مارا که عشق تو کیست؟ خاموش شدم چون جز تو کسی نیست...
عشق اگر عشق باشد ؛ هم خنده هايت را دوست دارد ، هم گريه هايت را …. هم شادي ات را دوست دارد ؛ هم غم هايت را … هم لحظه هاي شادابي ات را مي پسندد ، هم روز هاي بي حوصلگي ات را … هم دقايق پر ازدحامت را همراهي ميکند ، هم دقايق تنهايي ات را … عشق اگر عشق باشد ، هم زيبايي هايت را دوست دارد ، هم اخم هايت را در روزهاي تلخي … هم سلامتت را مي پسندد ، هم روزهاي گرفتاري و بيماري همراهي ات مي کند … عشق اگر عشق باشد ، با يک اتفاق ، تو را تعويض نمي کند ، همراهي ات مي کند تا بهبود يابي … عشق اگر عشق باشد ، هر ثانيه دستانش در دستان توست ، در سختي و آساني … تا ابد